بهار نارنج
به گل نشسته دگرگون بهار نارنج است
شب ست و چشم به هامون بهار نارنج است
درین تطاول اسفند بر سرش اسفنج
بدیع بعد شبیخون بهار نارنج است
مگر که خون سیاووش درشکوفه ی اوست
به رنگ اشک کتایون بهار نارنج است
به حافظیه شبانگاه خوشتر آمد فال
که با ورق ورق افسون بهار نارنج است
به حافظیه بر آن خاک آسمان پیوند
پر از ستاره ی گلگون بهار نارنج است
تاملی که ازانفاس قدسی حافظ
ازآب وآینه مشحون بهار نارنج است
شبی به خلسه وخلیا ازاین شمیم بیا
ورای نشاه افیون بهار نارنج است
درخت های مجاور چو بید آشفته
میان آن همه مجنون بهار نارنج است
چه گفته است سراسیمه سرو با قمری
کز آن مغازله مفتون بهار نارنج است
صریح می شنوم شور دف، ددف ها را
خراب زخمه ی قانون بهار نارنج است
پرنده خیز کشیدم پگاه سنجدرا
پرنده خیزتر اکنون بهارنارنج است
خوش ست آن که ببینی سحر فرا رویت
میان وسعت زیتون بهار نارنج است
از استعاره ی سروند شاعران خسته
کدام قافیه همچون بهار نارنج است؟
چه شعرهای بلندی، صریح می شنوم
هزار مصرع موزون بهار نارنج است
قصیده ایست که سرشار تازگی ست مدام
پر از طراوت مضمون بهار نارنج است
گشوده پنجره ناگاه برخزاین عرش
پرازجواهرمکنون بهارنارنج است
ببین ورق ورق اردی بهشت دردستش
به گل نشسته دگرگون بهارنارنج است
چه جای قافیه باران گرفته جرجر،باز
میان نم نم بارون بهار نارنج است!